فکر کردی که نمانده دل و... دلسوزی نیست؟
یا در این قوم به جز دغدغهٔ روزی نیست؟
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست