امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست