صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست