بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو