بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو