تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را