سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود