تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را