تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را