رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی