هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم