ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم