نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی