سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم