سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید