خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم