فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید