ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم