مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید