پر میکشند تا به هوای تو بالها
گم میشوند در افق تو خیالها
اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
بلبل چو یاد میکند از آشیانهاش
خون میچکد ز زمزمۀ عاشقانهاش