ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم