توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس