پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد