پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی