پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد