پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد