ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد