پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟