پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی