مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم