توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت