نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت