این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم!
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
گیسوی توست، سلسلهجنبان بادها
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود