دعا کن هر گلی پرپر نمیرد
کسی با چشمهای تر نمیرد
«سه روز» بود، که در مکّه بیقراری بود
نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود
بیا با اشکهای ما وضو کن
جهان را با نگاهی زیر و رو کن
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
چشمهها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟
بر خاکی از اندوه و غربت سر نهادهست
بر نیزهٔ تنهایی خود تکیه دادهست
تو را تا دیدهام محو جمال کبریا دیدم
تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم
شروع قصه با برگشتن تو
کجا ما و کجا برگشتن تو
علی آن صبح صادق، آن شب قدر
علی شرح «اَلَم نَشرَح لَک صَدر»