گفت: در میزنند مهمان است
گفت: آیا صدای سلمان است؟
ای شمع سینهسوختۀ انجمن، علی
تقدیر توست سوختن و ساختن، علی
زیر باران دوشنبه بعدازظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
همین که دست قلم در دوات میلرزد
به یاد مهر تو چشم فرات میلرزد
آزار دادهاند ز بس در جوانیام
بیزار از جوانی و، از زندگانیام
آینه با آینه شد روبهروی
خوش بود آیینهها را گفتوگوی
ای بهشت آرزوهای علی
ای دو چشمت دین و دنیای علی
باز به من راه سخن باز شد
طایر اندیشه به پرواز شد
گر علی دل، قرار او زهراست
ور علی گل، بهار او زهراست
علی كه آینۀ روشن خدای تو بود
همیشه آینهاش روی حقنمای تو بود
دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
یک گل، نصیبم از دو لب غنچهفام کن
یا پاسخ سلام بگو، یا سلام کن!