روشن آن چشم که در سوگ تو پُر نم باشد
دلربا، نرگس این باغ به شبنم باشد
میان حجره چنان ناله از جفا میزد
که سوز نالهاش آتش به ماسوا میزد
ای صفای حرم یار! کجای حرمی؟
حرم از عطر تو سرشار! کجای حرمی؟
کدام جمعه، دعا مستجاب خواهد شد؟
مسیح عاطفه پا در رکاب خواهد شد
صبح فراقِ ما، شده از شام، تارتر
دل داغدار و، سینه از او داغدارتر
بیا که باغ پر از عطر دلربایی توست
نسیم، چشم به راه گرهگشایی توست
کسی که بی تو سَرِ صحبتِ جهانش نیست
تحمّل غم هجر تو، در توانش نیست
مفتاح اجابت دعایش، خواندند
سرچشمۀ رحمت خدایش، خواندند
آن یار که غائب است روی ماهش
تقواطلبیست، رسمِ خاطرخواهش
باز دل، چلّهنشین حرمِ راز شدهست
مرغ شب، با نفس صبح همآواز شدهست
ای دلشدگان! شاهد مقصود آمد
در پردۀ غیب آن که نهان بود آمد
آن که در سایۀ مهر تو اقامت دارد
چه غم از آتش صحرای قیامت دارد؟
مدهوشم از این عطر پراکندهٔ سیب
این است همان رایحهٔ روحفریب
ای شمع سینهسوختۀ انجمن، علی
تقدیر توست سوختن و ساختن، علی
آزار دادهاند ز بس در جوانیام
بیزار از جوانی و، از زندگانیام
آینه با آینه شد روبهروی
خوش بود آیینهها را گفتوگوی
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
بودند دو تن، به جان و دل دشمنِ تو
دادند به هم دست، پیِ کشتن تو
جان بر لب من آمد و جانان به بر من
ای مرگ برو عمر من آمد به سر من
کنار من، صدف دیده پر گهر نکنید
به پیش چشم یتیمان، پدر پدر نکنید
ای فاطمه را شمیم! کی میآیی؟
جانبخشتر از نسیم! کی میآیی؟
گفت: آمد دلم به جان، گفتم
از چه؟ گفت: از غمِ زمان، گفتم
گفتم به دل، که وقت نیایش شب دعاست
پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست