غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد