چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم