غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند