خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است