با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
غم از دیار غمزده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
کشتی باورمان نوح ندارد بیتو
زندگی نیز دگر روح ندارد بیتو
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
یک روز به هیأت سحر میآید
با سوز دل و دیدهٔ تر میآید
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد