دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده