ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده