ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام