پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد