ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد