گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
تا نگردیدهست خورشید قیامت آشکار
مشتِ آبی زن به روی خود، ز چشمِ اشکبار
با ریگهای رهگذر باد
در خیمههای خسته بخوانید
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد