ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی