ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام