شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست